به گزارش خبرنگار خبرگزاری«حوزه» در یزد، شاعران آیینی یزد از جمله سید علی میری، سید فضل الله طباطبایی ندوشن«امید» و حاج مصیب مهدیان اشعاری را به مناسبت شهادت امام جعفر صادق(ع) تقدیم کردند.
اشعاری از سید علی میری:
آتش افتاده به جانم، داغ مادر جان گرفته
نوحه خوانش میشوم با دیده باران گرفته
پرده بردارد حقایق
از دل خونین صادق
مرغ جانم می زند پر
می شوم مهمان مادر
***
کربلای پیش چشمم نوحه خوانم کرده امشب
جانم آمد از غم کرب و بلا اینگونه بر لب
غرق دردم غرق احساس
هستم امشب یاد عباس
مرغ جانم می زد پر
می شوم مهمان مادر
***
آتش است و دود آهم در مدینه بی پناهم
در میان این همه غم می کند حیدر نگاهم
شد دل من کاظمینی
با همین شور حسینی
مرغ جانم می زند پر
می شوم مهمان مادر
***
خیمه ها از نو در آتش پیش چشمم شعله ور شد
عمه جانم بار دیگر در نوا و نوحه گر شد
چون رقیه بی قرارم
شد خزان فصل بهارم
مرغ جانم می زد پر
می شوم مهمان مادر
***
من که بگشودم کتاب عشق را در این زمانه
بارها دیدم چو مادر دست دشمن تازیانه
حجتم بر اهل عالم
با قلم بوده قیامم
مرغ جانم می زند پر
می شوم مهمان مادر
***
با همین سوزم درونم در نمازش در سجودم
در نمازم ناله خیزد از تمام تار و پودم
با نمازش سرفرازم
بستم امشب جانمازم
مرغ جانم می زند پر
می شوم مهمان مادر
***
روضه خوان اهل بیتم در سر درس و کلاسم
افتد از این روضه هایم در دل دشمن هراسم
با حسین و یا حسینم
شیعه باشد نور عینم
مرغ جانم می زند پر
می شوم مهمان مادر
***
شعری ازز سید فضل الله طباطبایی ندوشن«امید»:
«صادق(ع)» که «رئیس مذهب جعفری» است
تابنده ترینِ مِهر روشنگری است
از علمِ «خدای لم یزل»بهره ور است
سلطان سریرِ مُلکِ دانشوری است
***
شعری از حاج مصیب مهدیان
شهرمدینه باز دلش بیقرار شد
شام شهادت است و عزادار یار شد
هرگل که سر زد از چمن باغ فاطمه
پرپر ز داس کینه از شرر روزگار شد
آن آتشی که خانه زهرا خراب کرد
بر صادقش رسید و زندگیِ او مذاب شد
فرزند باقر است و صادق آل محمد است
آن کس که علم او همه جا فتح باب شد
سختی کشید در همه عمرش برای دین
بر شیعیان کل جهان افتخار شد
هر روز و شب پیِ تعلیم خاص و عام
همت نمود و پایه دین استوار شد
دشمن امان نداد که علمش بیان کند
کاری بکرد روز به چشمش چو شام شد
روزی نداشت که بی غصه شب شود
هر درد وغمکه بود به جانشحلال شد
منصور کینه داشت ز فرزند فاطمه
او را به کاخ خواندو پیِ انتقام شد
آمد امام صادق و بر او سلام کرد
دشنام و کینه بود،جواب سلام شد
منصورحمله کرد به جانش که ناگهان
نوری بدیدو لرز به جانش شرار شد
از بس که کینه داشت ز اولاد مصطفی
فکری پلید کرد و چاره ی کارش به یاد شد
مسموم کرد جعفر صادق ز زهر کین
فرزند بوتراب دلش بیقرار شد
هر روز و شب،ز درد و غم و غصه ناله کرد
جانش به لب رسید و غصه و دردش تمام شد
پرواز کرد طائر روحش به آسمان
شهر مدینه در غم او شام تار شد
انتهای پیام/313/47
نظر شما